دستِ پنهان خداوند
دربارهٔ نمایشگاه «وساطت الهی»، عکسهای مهدی مقیمنژاد
صالح تسبیحی
هفته نامه خبری-تحلیلی آسمان، شماره ۷۳، دی ماه ۱۳۹۲
مهدی مقیمنژاد در مجموعهٔ تازهٔ خود «وساطت الهی»، ایده و اندیشهای را پی گرفته است که در نمایشگاههای پیشین خود آغاز کرده و جسته بود. ایدهای مبتنی بر خلوت و سکوت و محیطهای بیانسان و ترکیب با اساطیر و اشکال تاریخی.
«وساطت الهی» نشان میدهد مقیمنژاد همچنان قصد دارد تجربه کند و پیش برود و چندان در قید و بند به انجام رساندن و بستن این دفتر نیست. بنابراین دراین مجموعه با رویکردی تازه روبرو میشویم که میتوان جزییاتش را بر شمرد و در آنها دقیق شد.
محیطِ مستقل از انسان
در مجموعه، محیطی بسط پیدا کرده است و تصویر شده که انسان در آنجایگاه چندانی ندارد. آثار به جای مانده از انسان تحت هوازدگی و تغییرات طبیعت از شکل افتادهاند و به طور کلی آثار «وساطت الهی» محیطی مستقل از انسان روایت میکنندکه اشیاء در آنها جان گرفته و خود نفس میکشند. مه غلیظ و ارتفاعات بلند و درختان، و طبیعتی آرام و خفته، حالتی تصویر کردهاند که انگار آنجا زمان متوقف شده است.
اسطوره
وقتی زمان متوقف میشود، عناصر همیشگی انسانی همچون عشق و مرگ و اسطوره سر بر میآورند.
گفته میشود مردمان همواره به اسطوره محتاجند. از این روست که اساطیر نمیمیرند. و تنها تغییر شکل میدهند. نیاز انسان به موجود برتر است که دست دعا میشود و دخیل و توکل. این عناصر را اگر اسطورهای ندانیم دست کم میتوانیم در حیطهٔ توتمها بازشناسیشان کنیم. در سازو کار مذهبهای خاورمیانهای اغلب، این نیاز با دست به دامان شدن و واسطه تراشی همراه است. یعنی آدمها در بین النهرین باستانی عادت و علاقه داشته و دارند که میان خود و خدایشان افرادِ زنده یا مردهای واسطه کنند تا صدایشان به شکلی خصوصیتر و بلندتر به عرش اعلی برسد.
بستن دخیل و پارچه و قفل هم در یهودیت تعریف شده است و هم در مسیحیت معنا دارد و هم در اسلام. آن هم اسلام شیعی. طبیعی است که وقتی سخن از اسلام شیعی میشود اجزاء در هم پیچیده با فرهنگ ایرانی تداعی میشوند و از همین منظر است که میتوان آثار «وساطت الهی» را گذشته از هر ضعف و قوتی مطلقا ایرانی دانست. ایرانیت اساطیری نهفته در این آثار در تک تک اجزاء مجموعه قابل خوانش است.
قطعاتِ علمهای محرم،گاه هوا زده و کهنه، پرندههای فلزی روی آنها و دست مشهور «حضرت عباس» از آن جملهاند. اما به نظر میرسد هنرمند همه جا در به کارگیری این توتمها موفق نبوده است وگاه با اثری شناسا برای ایرانی و جذاب ولی کارت پستالی برای غیر ایرانی مواجهیم.
هر جا خالق اثر از نشانههای آشنا و جزئیتر فاصله گرفته، موفقتر بوده است و آن ایرانیتی که گفته شد، در آثارِ کم عنصرتر، به نتیجهٔ بهتری رسیدهاند. این تعریف جهانی تری از عناصر محلی است. و تعریفی قابل ترجمه است از ایرانیت به زبان جهان. ایرانیتی که دست و پای ذهن را نمیبندد و محدود کننده و تقلیل دهندهٔ هنر به جغرافیا نیست.
برزخ
در همین راستا و در یکی از بهترین آثار مجموعه (که ازآن درپوسترِ نمایشگاه هم استفاده شده،) حجمی سراسر دخیل بسته و صلیب وار، ایستاده در زمینی مه زده و برزخ گون مشاهده میشود که همچون هیبتی اساطیری، جان گرفته و رو به ما ایستاده.
گمان من بر این است که اگر مهدی مقیمنژاد در مجموعههای آتی خود این رویکرد را دنبال کند، نتایج بهتری خواهد گرفت. رویکردی که در آن قضاوت و اطلاعات بیننده راجع به مذهب و «واسطههای الهی» به کناری گذاشته شوند و محیطهای جهان شمول، برزخ وار یا بهشت مانند بازسازی میشوند.
همچنین به نظر میرسد برای یک هنرمند شناخته شده و پر کار که در عین حال اعتبار قابل ملاحظهای هم در سطوح آکادمیک و مطبوعاتِ هنری دارد، این شکل ویرایش و ادیت تصویر مناسب نباشد. برشهای نامرتب و «دوربُری»هایگاه بسیار شلخته، به ضعف اصلی این نمایشگاه تبدیل شدهاند و بازخوردهای منفی بسیاری به دنبال خواهند داشت. بدیهی است که ضعف تکنیکی به راحتی قابل رفع است اما کم توجهی به آن میتواند بهترین ایده و معتبرترین نامها را زمین بزند. بنابراین ما مخاطبان «مهدی مقیمنژاد» انتظار داریم وسواسی که در انتخاب موضوع و پردازش ایده به خرج میدهد، در اجرا نیز ادامه یابد و آثارِ خوبّ او از نظر اجرا نیز بینقصتر شوند.
سپاس مهدی گرانقدر که امکان مطالعه یادداشت های مختلف را درباره نمایشگاه میدهید..................
سپاس از توجهتان